رویام | ||
|
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم برادرم گفت : چرا چتری با خودت نبردی ؟ خواهرم گفت : چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی ؟ پدرم با عصبانیت گفت : وقتی سرما خوردی می فهمی اما مادرم در حالی که موهایم را خشک می کرد گفت : باران لعنتی .... و این است معنی " مادر " باران بهانه بود تا زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی کاش نه کوچه انتهایی داشت و نه باران بند می آمد .
[ یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:باران, ] [ 17:46 ] [ رویا فتح اللهی ]
|
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin] |